سایه ی من (جلد دوم) به قلم زهرا باقری
پارت سی و چهارم :
قیافه اش خیلی واضح نشون میداد که تازه از خواب بیدار شده، درحالی که ساعت از یک گذشته بود!
_سلام!
بعد از من همه به نوبت و آروم جواب سلام اون پسر و دادیم و هنوز یه ثانیه نگذشته بود که یهو دیدیم یه دختر با مانتو و شلوار از پشت سیاوش کنار ر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Niloofar
20چه باحال همه چیز رو میدونست کاش میلاد کمتر حسودی کنه ب سیاوش😂😂