سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت صد و ششم
زمان ارسال : ۱۸۶ روز پیش
- من دیگه عمرا با عمو صالح یه جا تنها بمونم.
انگشتام رو توی هم قفل کردم و روی پام گذاشتم.
- صحیح میفرمایید.
- دیدی خانواده دختره چه کلافه شدن؟
سری تکون دادم.
- آره بابا.
شونهای بالا انداخت.
- باید حداقل احترام میذاشت وگرنه به من چه!
سری تکون دادم و یکم لبم رو جلو دادم.
- نه بابا تو که از اولم به زور رفتی.
انگشت اشارهش رو سمتم گرفت.
- آ، دیدی؟ قربون آ
زمان پارتگذاری رایگان : 1 روز در هفته یعنی روزهای (شنبه) تعداد 2 پارت به صورت خودکار رایگان میشود و میتوانید مطالعه کنید.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.