سایه ی من (جلد دوم) به قلم زهرا باقری
پارت سی :
_من دوباره به سیاوش زنگ زدم، همین امشب حرکت میکنیم.
هیچکس حرفی دیگه ای نزد و همه فقط خیلی آروم تاییدم کردن.
کمال:
_دوست داشتم میشد باهاتون بیام...
مهدی:
_مگه قرار نبود بچسبی به کارت؟ من به محمد قول دادم، از بچه ها ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
H
00مینا بهش نمی خورد لوس باشه 😶چ زودی قهر کرد😂