پارت شانزده :


چند قدم برداشت و نگاهی به اطراف انداخت.

- اِل و بابا کجان؟


لیدا نگاهش به گل سر ساده ی مادرش بود.

- رفتن پیش دوستش بهزاد.


شنیدن اسم بهزاد کافی بود تا ترش کند.

- بابا هم دوست آدم حسابی که پیدا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.