سوگند به دست هایت ( جلد دوم رمان آخرین بوسه ) به قلم میم.الف (مهسا ٩٣)
پارت بیست و هشتم :
بهزاد:
-چی داری میگی رها؟منو روشنک پنج فروردین مراسم عقدمونه تو میخوای ده روز مونده به مراسم ما بارتون ببندی الک و تلک بری تبریز؟
نگاه بهش انداختم که مدام داشت طول و عرض خونه رو طی میکرد:
-آره!
بهزاد:
-تو دیوونه ای.
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ژیلا
00عالی بود مرسی