سایه ی من (جلد دوم) به قلم زهرا باقری
پارت بیست و نهم :
حالتی که تو صداش بود باعث شد یه ثانیه حتی یادم بره واسه چی تو اون تاریکی وسط باغ مردم ایستادم. تنها کاری که کردم این بود که بدوم طرف باغ!
هرچی جلوتر میرفتیم زمین تاریک و تاریکتر میشد. چشمم جایی رو نمیدید و وقتی مطمئن شدم مینا هنوز کنارمه دا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
butterfly
00ووویییی مهرداد بد بخت از ترس نمیتونه چشاشو وا کنه🥲