پارت چهل و دوم :

هوف بلندی سر می‌دم و نگاهم تک ستاره‌ی کم سوی وسط آسمون رو شکار می‌کنه. ناخودآگاه، صدام رنگ لطافت می‌گیره:


-اون شبی که رفتم توی قفس؛ تا طرفمو دیدم یک لحظه، دردهایی که خودم و طلا کشیدیم مثل خون روی قرنیه‌هام پاشیده شد! فکر کردم دارم از ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.