پارت چهل و یکم :

گردن می‌چرخونه و از دیوار شیشه‌ای به ازدحام و شلوغی مغازه نگاه می‌کنه با ذوق ریزی لب می‌زنه:


-پا قدمت صد از صده طلا! آخرین باری که شیرینی‌فروشی‌مون رو اینقدر شلوغ و پربرکت دیدم، یک روز قبل از دستگیری نحست بود.


حدقه‌های ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.