پارت دوازده

زمان ارسال : ۱۱۶۵ روز پیش

در اتاق نریمان رو بی هوا باز کردم تا عصبانیتم رو سرش خالی کنم که دیدم بی‌سر و صدا به همراه نازی نشسته و درس می‌خونه.

پوف کلافه‌ای کشیدم و دوباره به هال برگشتم؛ داخل آشپزخونه شدم و خواستم سمت یخچال برم که شیما گفت: عا خوب شد اومدی؛ حرفمون نصفه م ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید