خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهل و هفتم
زمان ارسال : ۱۳۶۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
دوش گرفت و با بلوز شلوار راحتی و گرمی که به تن داشت، روی کاناپه دراز کشید؛ دلواپس حسام بود و خواب به چشمانش نمیآمد. ساعت از سهی نیمه شب گذشته بود که صدای بر هم کوبیده شدن در، دخترک را از جا پراند. سمت در سالن دوید و چند قدمی فاصله داشت که در باز شد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هستی
۱۵ ساله 160الهی نیهانبیچارهن😢😭😭😭😭😭😭