بێ بەڵێن ( عهدشکن ) به قلم سونیا منصوری
پارت چهارده :
دیلان روی تخت نشست و موبایلش را که موقع رفتن روی پتویش انداخته بود برداشت و خیره ی صفحه اش شد.
پیامک های پشت سر هم که یزدان فرستاده را می خواند حتی یادش رفته بود از صفحه اش خارج شود که سین نشود و او فکر کند از قصد جواب نمی دهد.
...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما