طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و پنجم
زمان ارسال : ۱۲۹۷ روز پیش
تماس را قطع کرد و سمت حیاط رفت. پریدخت میز را چیده و با حظ نگاه میکرد:
- عجب صبحونهای شد! صبحونه خورده بودمآ ولی الان دوباره اشتهام باز شد. برم ببینم مهدخت کارش تموم شد یا نه؟
نسیم روی صندلی چوبی نشست و پریدخت سمت خانه رفت. پشت در حمام ایستاد و تقهای به در زد، مهدخت حو
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Zarnaz
۱۷ ساله 30عالییییی ممنون💜😍😘لطفا نویسنده جون تو که این همه رمانت خوبه میشه عکس شخصیت هاشم بزاری
۴ سال پیشماریسا
20حبه ای کاش عکس شخصیت هاشون رو بزاریم ممنون از این رومان زیبا 😙😍💖
۴ سال پیشتی تی
20عالیییی
۴ سال پیش.
170از این همه شعور در عجبم! آفرین نوید
۴ سال پیشL. D
150کاملا موافقم این حجم از شعور در یک برادر 😶😶😶😶😶واقعا عجیبه 🧐🧐🧐بردار؟ شعور؟ 😐😐😐
۴ سال پیشریحانه
00خوب بود✳✴❇ کاش عکس شخصیت هارو بزاره.⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪⬜◾⬜◾⬜◾⬜◾⬜◾⬜◾⚫◽⚫⚫⚪⚪⚫
۴ سال پیش
هستی
40خوش بحال زن نوید 😂✨❤️عاالییی