ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت شصت و ششم :
دهن کجی کرده و با دست اشارهای به خودش و لباسهایش نمود.
- معلومه که میخورمت نگاه چیکارم کردی.
شانهای بالا انداختم و وقتی به طرفم آمد با جیغی پشت ننه قرار گرفتم. با اعتراض نگاهی به ننه انداخت.
- مامان. نگاه چیکارم کرده! اینجوری بیدار میکنن آخه؟!
- من که گفتم داره سیل میاد. خودت بیدار نشدی.
دوباره جیغی کشید و به طرفم آمد که به سمت سوگند رفتم و او محکم مچ دستم را گرفت. <
جیم
00خوبه که الان حالشون بهتره 🥲❤️ 🩹