مجموعه داستان ما همه مرده ایم به قلم محدثه کمالی
پارت چهل و سوم
زمان ارسال : ۴۰۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
خود را تا جایی که میشد جمع کرد و پاهایش را به آغوش کشید. خیره شده بود به سیاهی که پیشروی داشت و همه وجودش گوش شده بود برای شنیدن صداهای بیرون.
هرمز دست روی دهان خود گذاشته بود تا حتی صدای نفس هایش را هم نشنوند.
هر چه بیشتر گوش می ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما