پارت شانزده :

بعد از چند دقیقه که همان‌طور در سکوت گذشت، بالاخره پدر کمند و عمو رسول از اداره بیرون آمدند. هر دو بلند شدیم و به سمتشان رفتیم. عمو رسول توضیح داد که سرگرد گفته اگر واقعاً می‌خواهند پرونده همین‌جا پیگیری شود، او با همکارهایش صحبت می‌کند تا ببیند کدام‌شان اعلام آمادگی می‌کن

رمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۰۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    20

    سوال موجهی ازخودش پرسیدعالیه مریم گلی

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.