پارت هفتم

زمان ارسال : ۴۴۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

آندیا که صحبت‌های آنها را شنیده بود، کنار ماشین ایستاد و دست در جیب شلوار جینش فرو کرد.
- خب من برم توی ماشین، شماهم زیراندازها و وسیله‌ها رو جمع کنید.
بازهم مانند همیشه کسی از لحن دستوری‌اش سرپیچی نکرد.
تارا چشمان درشت و عسلی‌اش را باز و بسته کرد. لبخندی بر روی لب‌

رمان فوق برای چاپ ارسال شده است و دیگر امکان مطالعه آن وجود ندارد. با تشکر از درک و توجه شما خوانندگان عزیز


رمان میانبر به تباهی - ستاره لطفی - دنیای رمان رمان میانبر به تباهی - ستاره لطفی - دنیای رمان رمان میانبر به تباهی - ستاره لطفی - دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • یاس

    00

    پرفکت👌فقط پارتگذاری روکاش زود به زود میذاشتین🙁

    ۱ سال پیش
  • ستاره لطفی | نویسنده رمان

    پارت هدیه هم داریم همیشه🥰😍

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.