پارت پنجاه و پنجم

زمان ارسال : ۲۰۹ روز پیش

طولی نکشید که صدای فرحان در گوشش پیچید:
- جانم آقاطاها؟
صدایش خش داشت و آهسته پرسید:
- افرا خوبه؟ روبه‌راهه؟
- والا رفته تو اتاق، درم بسته. اتفاقا می‌خواستم الان زنگ بزنم بپرسم من چکار کنم؟ تنها بذارمش برم؟
- برو در بزن ببین گوشی رو می‌گیره باهام حرف بزنه؟
- الان... یه لحظه!
صدای قدم‌هایش را شنید و ضربات آهسته‌ای که به در خورد. و صدای فرحان که گفت:《 افرا... طاهاست!

79
37,624 تعداد بازدید
142 تعداد نظر
73 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • aynaz

    00

    عالی

    ۱ هفته پیش
  • بهاری

    00

    نایب بابای افرا بود یا من اشتباه میکنم🤔

    ۷ ماه پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    هاتف پدر افرا، و نایب عموش هست.

    ۷ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    خیلی داستان هیجان انگیز شده ،در ضمن مگه نایب عموی افرا نیست ؟

    ۷ ماه پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    بله عزیزم، نایب عموی افراست

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید