خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهل و پنجم
زمان ارسال : ۱۳۶۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
نیهان لب ورچید و گفت:« خب حالا... نگفتم که بشینیم پا منقل و وافور؛ گفتم قلیون!»
اینبار حسام چشم درشت کرد و نهیب زد:« باریکلا... حرفا میشنوم! خجالت نکش... اونم پیشنهاد بده!»
نیهان پقی خندید و حسام زیر لب زهرماری آهسته گفت.
- جونِ م ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مانیا
۳۸ ساله 00قلمتو خیلی دوست دارم روون مینویسی دوست دارم بابقیه کارات آشنا بشم.باسپاس فراوان و آروزی موفقیت های روز افزان.