پارت چهل و پنجم

زمان ارسال : ۱۳۶۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

نیهان لب ورچید و گفت:« خب حالا... نگفتم که بشینیم پا منقل و وافور؛ گفتم قلیون!»

این‌بار حسام چشم درشت کرد و نهیب زد:« باریکلا... حرفا می‌شنوم! خجالت نکش... اونم پیشنهاد بده!»

نیهان پقی خندید و حسام زیر لب زهرماری آهسته گفت.

- جونِ م ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.