زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت دویست و چهل و ششم
زمان ارسال : ۲۲۸ روز پیش
تایپ زرنیخ:
***
«شنبه، سه روز تا فرار»
نادیا با همان حالت خل و چلی که داشت خودش را به ایوان رساند. از حالتش خندهاش میگرفت، آن هم وقتی حالت اصلیاش را دیده بود.
کنارش روی صندلی نشست؛ اول کمی با همان حالت چرت و پرت گفت که ایوان کلهاش را به عقب راند.
- خفه شو و فقط بگو تونستی کاری بکنی یا نه!
نادیا سرش را به سمتی چرخاند که کسی به او دید نداشته باشد.
با حرص د
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ramzi
۲۱ ساله 01دوس داشتم ادامه پیداکنه
۷ ماه پیشفصل دومش کی میاد؟
10خواهشا فصل دو رو عضویتی نکنی
۷ ماه پیشنازنین
00این طور که پیداس فصل جدیدی در راهه، درسته؟ فوق العاده بود نویسنده جان، کارت عالی بود، یه پایان قشنگ و غمگین،بهترین رمان جنایی بود که خوندم، موفق باشی 🔥😊
۷ ماه پیشسیتا
00رمان فصل دوم نداره نویسنده رمان خوب بود تشکر💐 تقدیم بهت نویسنده
۷ ماه پیشمانیا
10ایوان مرد اون انابت بود
۸ ماه پیشکژال
10نمیدونم چی بگم، ایوان خیلی خوب بود گناه داشت..خیلی ممنون نویسنده جان رمانت عالی بود❤️
۸ ماه پیشنیکویی
01اونی که پشت مانیتور بود کی بود،؟یعنب ایوان زنده ست؟
۸ ماه پیشددپول
50شاهکاری به نام زرنیخ!! مفید اما سمی!! رابین هودی که برای بهشت دیگران جهنم را به جان خرید.!!کسی که آژیر پلیس رو زد،قاتل شد،لندن رو هک کرد،کمیسر رو کشت،یک کشور رو بهم ریخت،و اول و اخر از عشق شکست خورد.!
۸ ماه پیشریحانه
10چه خووب توصیفش کردی😃
۸ ماه پیشنیکویی
00کسی که به مانیتور نگا میکرد کی بود؟یعنی ایوان زنده اس؟
۸ ماه پیشآرتمیس
00👏👏👏👏👌عالی بود سپاس🙏⚘
۸ ماه پیشزیبا
15از نظر من این پایان خیلی کلیشه ای بود ولی بازم ارزش خوندن داشت ممنون ازتون
۸ ماه پیشمینا
00ولی اگه فصل دوم زرنیخ رو بنویسی جذاب تر میشه
۸ ماه پیشاتش
00امشب همون شبیه که من میمیرم🫠اکثر قاتل های سریالی میمیرن اما یکی رو جایگزین میکنن.انابت همونه.واقعا عالی بود.رمان با همه دیر و زود کردناش با همه قر زدنامون محشر بود.اگه نبود که ۲ سال نمیموندم پاش..!!
۸ ماه پیشاتنا
00نه لابد روحش میخواد بیاد آدم بکشه🤣🤣
۸ ماه پیش
سمیرا
۲۸ ساله 10خیلی عالی بود ممنون نویسنده ی عزیز فکر کنم اینبار انابت جای ایوان رو گرفته