در رویای دژاوو به قلم آزاده دریکوندی
پارت چهل و هشتم
زمان ارسال : ۴۳۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 11 دقیقه
منیر برگشت سر جای قبلیاش نشست و گفت:
- به فرهاد هم زنگ زدم بیاد... به ترمه هم گفتم! دلم خواست امشب با نوههام شام بخورم.
- کار خوبی کردی خوش میگذره حتما.
بعد با یادآوری آن شب توی خانهی ترمه دهان کجی کرد که از چشم مادربزرگش دور ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Fatemeh
00فقط بحث های فریال و فرهاد😂 آهنگ های شادمهر به این رمان میاد