مجموعه داستان ما همه مرده ایم به قلم محدثه کمالی
پارت نوزده
زمان ارسال : ۴۲۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
با چشمانی گشاد شده روی برگرداندم. همه چیز برایم با همین برگشتن تغییر کرد. برای یک لحظه احساس کردم نفسم در سینه گره خورد. گره ای کور که از قفسه سینه ام خارج نمیشد.
دست روی دهانم گذاشتم و قطره اشکی از گوشه چشمم چکید.
این من بودم؟
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما