پارت هشتم

زمان ارسال : ۱۴۷۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

با صدای غر غر های مادر از فکر به زمان حال پرتاب شدم...
- من اینو می شناسم، رفته یکی شوخی زده به سارا و ساراهم زدتش و الان اینجوری شده! همیشه بهش میگم پریزاد، مواظب خودت باش، قد خرس سن داری، یکمم بذار اون عقلت رشد کنه... اما به کی میگم؟
همان طور هنگ کرده نگاهش می کردم که ناگهان

پارتگذاری رمان به اتمام رسیده و برای چاپ ارسال شده. به همین علت دیگر امکان مطالعه رمان را ندارید.

نظر خود را ارسال کنید
ارسال نظر برای این رمان قفل شده است
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایسان

    ۱۸ ساله 60

    عالی

    ۴ سال پیش
  • RAHAII

    20

    چه بوحال!

    ۴ سال پیش
  • دختر ابلیس

    21

    امممم خب این پارت و هم نمیفرستادید به نظر بهتر بود😑😐

    ۴ سال پیش
  • درسا

    ۱۴ ساله 11

    رمان خیلی غ عالی امیدوارم باقیش هم همینطور باشه

    ۴ سال پیش
  • پریناز

    145

    باز پریزاد چه خوله که دلش واسه مدرسه تنگ میشه چه دله خوجسته ای داره

    ۴ سال پیش
  • زهرا

    ۱۴ ساله 63

    اره والا خجسته و رد کرده اگه به من باشه همین حالا ترک تحصیل میکنم

    ۴ سال پیش
  • هانی

    21

    کاملا با نظرت موافقم عزیزم😅😅😉

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.