شروانو (شَروانو) به قلم آمنه آبدار
پارت بیست و سوم
زمان ارسال : ۴۱۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
بعد از رفتنش مهمانها کم کم عزم رفتن کردند و عمارت کم کم خالی شد.
همان چند ساعت، دلنیا را بیاندازه خسته کرده بود.
آخرین مهمان را که راهی کردند، خزال نگاه مغروری به دلنیا انداخت.
- درسته زبون تند و تیزی داری اما راضیم ازت، خیلی خ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
20عالیه بااینکه دانشجوهستید(اگه اشتباه نکردم)ولی خیلی پشتکارمیخادکه۳رمان بنویسیدهرکدوم سبکی دارندعالیه آمنه خانم