پارت بیست و یکم

زمان ارسال : ۴۲۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

آراس دست‌هایش را با دستمال پاک کرد.

- این‌جا کلی اسب هست.

دلنیا قاطع گفت: اما اسب خودم نمی‌شن.

- فردا یه نفر و می‌فرستم بیارتش.

- خودم...

آراس اخمی کرد و جدی میان حرفش پرید: امکان نداره! فعلا نمی‌تونی بری.

دل ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.