پارت دویست و سی و سوم

زمان ارسال : ۲۲۱ روز پیش

- فهمیدم.
در اتاق بازجویی را نشانش داد.
- منم بیام؟
لوویس قلنج گردنش را شکست و گفت: بیا، شاید یه جایی فقط تو تونستی متقاعدش کنی.
لاریسا باشه‌ای گفت و همراهش وارد اتاق شد.
ایوان منتظرشان نشسته بود.
خودش می‌دانست خیلی زود با وجود لوویس همه چیز مشخص می‌شد.
با باز شدن در، سرش به سمت در چرخید.
لوویس با دیدنش خنثی نگاهش کرد و ایوان پر از تنفر!
او همیشه قصد داشت ا

727
380,488 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید