پارت نود و چهارم

زمان ارسال : ۲۴۱ روز پیش

سرگرد با تعجب نگاهی بهش انداخت.

انگار از یه آدم معروف چنین انتظاری نداشت.

سربازه که انگار جالب‌ترین صحنه عمرش رو دیده باشه، با ذوق و شوق نگاه می‌کرد.

- عروسیتون بود؟

عمو ابرویی بالا انداخت.

- نه بابا عروسی چی، امشب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید