سایه ی من به قلم زهرا باقری
پارت پنجاه و ششم :
سر صبحی با سر و صدای زن و دختر سالار از خواب ناز بیدار شدم، درحالی که فقط سه ساعت خوابیده بودم و فکر حرفای میلاد تا خود صبح مثل مته مغزم و سوراخ کرده بود.
دخترش جوری با شوق و ذوق داشت واسه مدرسه رفتن آماده میشد که یکی نمیدونست فکر میکرد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
شفق
00نوش جونتون اینقد از خوردن گفتین تو این پارت که منم گشنم شد 😅 مثل همیشه عالی بود خسته نباشی زهرا بانو خدا قوت