پارت پنجاه و ششم :

سر صبحی با سر و صدای زن و دختر سالار از خواب ناز بیدار شدم، درحالی که فقط سه ساعت خوابیده بودم و فکر حرفای میلاد تا خود صبح مثل مته مغزم و سوراخ کرده بود.

دخترش جوری با شوق و ذوق داشت واسه مدرسه رفتن آماده می‌شد که یکی نمی‌دونست فکر می‌کرد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.