مجموعه داستان ما همه مرده ایم به قلم محدثه کمالی
پارت ده
زمان ارسال : ۴۳۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
خنجر پشت خنجر...
ضربه پشت ضربه...
از فرق سر تا نوک پایش درد میکرد.
آن روز هیچ چیز نگفت...
فقط با چشمهای اشکی به آن شیطان خیره شد. آب دهانش را به زحمت قورت داد و سعی کرد این بغض خانه خرابکن را که مانند غده سرطانی جاخو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما