پارت ششم

زمان ارسال : ۴۷۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 1 دقیقه

چشم‌های خیسش را به سختی بالا گرفت و به آنها دوخت.

دست روی قلبش قرار داد و دریای پشت پلکش طغیان کرد. سد شکسته شد و قطره‌قطره اشک از چشمش پایین چکید و با خنده تلخی لب زد:

- شماها از این خونه برام یک زندون درست کرده بودید. متنفر شده بودم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.