پارت چهل و هشتم

زمان ارسال : ۴۵۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

***
باران تند و شلاق‌وار بر تن شهر می‌کوبید و آسمان می‌غرید. صدای ویبره‌ی گوشی در فضای تاریک و ساکت اتاق می‌پیچید و فرحان خواب‌آلود به دنبال گوشی، دستش را بالای سر چرخاند. گوشی را برداشت و چندبار پلک باز و بسته کرد تا تاری دیدش کمتر شود و شماره‌ی روی صفحه را ببیند. ناشناس بود. بی‌حوصله و اخم‌آلود تماس را وصل کرد.
- بله؟
صدایی ضعیف، نالان و دردمند در گوشش پیچید.
- الو... فر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فخری

    00

    عالی حرف نداره

    ۱ سال پیش
  • فخری

    00

    بسیار عالی ❤❤

    ۱ سال پیش
  • پروین معتمدی

    00

    خیلی دوسش دارم رمان موبیه

    ۱ سال پیش
  • مریم گلی

    10

    مثل همیشه زیبا و هیجان انگیز، ممنونم نگار جان

    ۱ سال پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    فدای شما، ممنون از محبتتون

    ۱ سال پیش
  • فاطمه

    10

    دست مریزاد نویسنده جان... اصلا فکر نمی کردم اینجوری بشه. عجب شوکی وارد کردی به داستان! ولی کاش بهمن نمرده باشه، برای افرا خیلی بد میشه گناه داره😢

    ۱ سال پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    عزیزمی، ممنون مهربونم. خوشحالم رضایت دارین از رمان.

    ۱ سال پیش
  • ماریا

    10

    عالی قلمت مانا نویسنده ..پر از دلهره نمیتونی قسمت بعد رو پیش بینی کنی که قرار ه چه اتفاقی بیفته ..

    ۱ سال پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    خوشحالم به دلتون نشسته، ممنون از نظر و همراهی‌تون دوست عزیزم

    ۱ سال پیش
  • بهاری

    00

    عالی و هیجانی خسته نباشی عزیزم 🧡🏵️

    ۱ سال پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    ممنون از نظر و همراهیتون دوست عزیز

    ۱ سال پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    ممنون از نظر و همراهیتون دوست عزیز

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.