سودا به قلم آزاده انصاری
پارت پانزده :
انقدرهیجان زده شده بودم که تپش قلبم به هزار رسیده بود و ضربان قلبم از روی لباس مشخص بود... دستم رو از توی دستاش بیرون آوردم و کف دست راستش رو گذاشتم روی قلبم... بدون اینکه پلک بزنم به چشماش خیره شدم و گفتم: تو تمام قلب من هستی...
برق نگاه سهن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
محیا
00عالییبببببییی