پیله جدایی به قلم زهرا باغشاهی (زرناز)
پارت بیست
زمان ارسال : ۴۵۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
عزیزخانم متقابلا لبخند زد و گفت:
- نه دخترم، منتظر شما و دریا بودیم.
متعجب پرسیدم:
- دریا؟ مگه نیومده پیشتون؟
شونهای بالا انداخت و گفت:
- نه والا، من کسی رو ندیدم.
سرم و تکون دادم و با ببخشیدی از کنار عزیزخانم پاشدم تا برم صبحونه حاضر کنم. از اونجایی که عزیزخانم به سختی میتونست راه بره، برای اینکه اذیت نشه؛ غذاهامون و تو اتاق ایشون میخوردیم.
وارد آشپزخونه ش