سایه ی من به قلم زهرا باقری
پارت چهل و یکم :
شنیدن صدای بابا تو اون شرایط مثل این بود که فرشتهی نجاتم از راه برسه
درحالی که من و کمال روی زانو نشسته بودیم و نفسنفس میزدیم و مهرداد بین ما هنوز گیج ضربهای بود که به سرش خورده بود، مینا گفت:
- آقا مهدی...
اما دیگه نتونست ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نازنین زهرا
00عالیه