تو را در خواب هایم دیدم به قلم فرگل حسینی
پارت یازده :
ماه منیر گفت:
_آره ، رنگش صورتش مثل گچ دیوار شده.البته بچست ممکن بعضی از صورت ها براش عجیب باشن.
نگاهی به او انداختم، در دلش جشن عروسی به پا بود. نگاهم را به زمین دوختم، جایی درست کنار خرده شیشه های لیوان، تیکه های خودم را دیدم.
هر تیکه ای هزار تیکه شده بود. دستی تیکه های خرده شده لیوان را بلند کرد، میز را به طرف دیگری هدایت کرد وبا طی وخاک انداز تمام خرده شیشه هارا جمع
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۲۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
صدف
00نیکان چقدبدشانس غصه م گرفت