تو را در خواب هایم دیدم به قلم فرگل حسینی
پارت ده
زمان ارسال : ۴۶۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
کف دستم که عرق کرده ام را به پیراهنم کشیدم.
گویی معده ام به گلویم نقل مکان کرده بودوهرلحظه امکان بالا آوردنم بیشتر میشد.
کمی جلوتر رفتم. صدیقه خانم مادر جاوید، زن خوش بر ورویی که صدای خنده اش در فضای حیاط پیچیده بود.
شوهرش مسعود ودخترهایش هم کنارش بودند.
ماه منیر را دیدم که گرم صحبت با آنها بود، انگار نه انگار که هر روز خدا هفت جد وآبادشان را لعن ونفرین میگفت وآنها را قوم
الناز
10زمانت خوبه حیف که پارتش کمه