تو را در خواب هایم دیدم به قلم فرگل حسینی
پارت ده :
کف دستم که عرق کرده ام را به پیراهنم کشیدم.
گویی معده ام به گلویم نقل مکان کرده بودوهرلحظه امکان بالا آوردنم بیشتر میشد.
کمی جلوتر رفتم. صدیقه خانم مادر جاوید، زن خوش بر ورویی که صدای خنده اش در فضای حیاط پیچیده بود.
شوهرش مسعود ودخترهایش هم کنارش بودند.
ماه منیر را دیدم که گرم صحبت با آنها بود، انگار نه انگار که هر روز خدا هفت جد وآبادشان را لعن ونفرین میگفت وآنها را قوم
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۲۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
الناز
10زمانت خوبه حیف که پارتش کمه