بلاک کد به قلم حدیث افشارمهر
پارت نهم :
با همین تفکرات بود که به خواب رفتم.
اما چندی نگذشت که تمام صحنه های ترسناک گذشته این بار وحشتناک تر پیش چشمم ظاهر شدند.
روح سرگردان رنگ پریده را جلوی چشمانم می دیدم.
هر بار که پلک می زدم نزدیک و نزدیک تر می شد. و در آخر با فاصله ی خیلی کم رو به رویم قرار گرفت.
از وحشت جیغی کشیدم و در خواب تکان محکمی خوردم. از روی تخت با کمر پایین افتادم.
از ضربه ناله ای کردم و پلک هایم را م
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۵۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سونیا
00جررر🤣🤣