بلاک کد به قلم حدیث افشارمهر
پارت دوم
زمان ارسال : ۴۹۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 14 دقیقه
فردای روز عروسی رسم پاتختی برگذار شد. همه برای دادن کادو به عروس به خانه اش می رفتند و جشن کوچکی می گرفتند. دو ساعت وقت برای آرایش گذاشتم و زهره(خواهر سوم پویان) مشغول اتو کشیدن موهایم بود. طلا(خواهر اول پویان) لباسم را از کمد در آورد و گفت:
-می خوای این رو بپوشی؟
به لباس ساتن قرمزی که به دست داشت نگاه کردم و گفتم:
-همینطوره.
قیافه اش را در هم کرد و گفت:
-آها.
طوری رفتار ک
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
همون همیشهگی
20چرا انقد بدم میاد از پویان
۱۰ ماه پیشfatemeh
00باحاله
۱۰ ماه پیشNili
00هر کدوم بهتر از قبلیه
۱۱ ماه پیشحدیث افشارمهر | نویسنده رمان
😍🤍
۱۱ ماه پیشSahar
00قلم و داستان سرایی عالی👌🏻
۱۲ ماه پیشکیمیا
30یعنی دختره خیلی باحاله اصلا غرور نداره پسره کلی ضایع کرده جلو بقیه اونو سیلی زد بهش خانواده شوهر چه قدر بعد باز مونده تو همون خونه مال و ثروت کورش کرده رسما
۱ سال پیشحدیث افشارمهر | نویسنده رمان
ولی ربطی به غرور نداره
۱ سال پیشنرگی
00عالی
۱ سال پیشزهرا کاظمی
00عالی
۱ سال پیش
اتنا
00حس میکنم پویان دوسش نداشته