پارت ده

زمان ارسال : ۴۶۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

کف دستم که عرق کرده ام را به پیراهنم کشیدم.
گویی معده ام به گلویم نقل مکان کرده بودوهرلحظه امکان بالا آوردنم بیشتر میشد.
کمی جلوتر رفتم. صدیقه خانم مادر جاوید، زن خوش بر ورویی که صدای خنده اش در فضای حیاط پیچیده بود.
شوهرش مسعود ودخترهایش هم کنارش بودند.
ماه منیر را دیدم که گرم صحبت با آنها بود، انگار نه انگار که هر روز خدا هفت جد وآبادشان را لعن ونفرین میگفت وآنها را قوم


جاوید در رمان تو را در خواب هایم دیدم دنیای رمان جاوید در رمان تو را در خواب هایم دیدم دنیای رمان جاوید در رمان تو را در خواب هایم دیدم دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • الناز

    10

    زمانت خوبه حیف که پارتش کمه

    ۱ سال پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    به مرور بیشترمیشه

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    00

    خوب بود

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.