راز شبانه به قلم ساناز لرکی
پارت چهارم :
شبانه آن
شب به این قضیه فکر نکرد، نه وقت دوش گرفتن و نه غلتزدن و بیخوابی طولانیاش. دم
صبح در خنکای نسیمی که از درز باز پنجره به داخل میوزید و وقتی تازه پلکهایش
تازه گرم شده بود تازه به این فکر کرد که چرا آراز برایش شکلات آو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
lili
00واقعا تا اینجا خیلی عالی بوده دمت گرم نویسنده