پارت صد و سیزده

زمان ارسال : ۴۴۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه


وحشت زده نگاهم رو به آیدین دوختم که هول کرده سریع ازم دور شد و درحالی که داشت بلند می‌شد تا بره تو اتاقش گفت: فکر کنم دیگه خوابم میاد، باید برم. شب بخیر!
تلویزیون رو فورا خاموش کردم و دستش رو که داشت می‌رفت بطری آب رو برداره بی هوا گرفتم که ترسید و ناخودآگاه آب رو طرفم پاشید.
هنگ کرده با سر و صورتی که قطره قطره آب ازش می‌چکید از جام بلند شدم که طرفم اومد و همون طور که تند تند با

4283
1,381,172 تعداد بازدید
2,259 تعداد نظر
166 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نسرین

    00

    واقعا رمان قشنگه

    ۱ سال پیش
  • یاسمین

    213

    یاشار و ایلی به هم برسن یاشار گناه داره ایدین عاشق یکی از دوستایه ایلی بشع خواهش

    ۱ سال پیش
  • ماهایا

    210

    قشنگ معلوم بود لباسو میخواد ک بوی تن آیلی یا لباسی که تن آیلی باشه رو داشته باشه بچم🥺😁 همشم بهونش بود اون جفتک انداختنا

    ۱ سال پیش
  • باران

    25

    چه مثلث عشقی باحالی

    ۱ سال پیش
  • سمیرا

    170

    عااالییی بود آیدین وآیلی خیلی باحالن

    ۱ سال پیش
  • آنیسا

    231

    خیلی قشنگ بود ، لطفا آیلی و آیدین بهم برسن🥺😂♥️

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.