سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) به قلم نسترن قره داغی
پارت صد و سیزده
زمان ارسال : ۴۴۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
وحشت زده نگاهم رو به آیدین دوختم که هول کرده سریع ازم دور شد و درحالی که داشت بلند میشد تا بره تو اتاقش گفت: فکر کنم دیگه خوابم میاد، باید برم. شب بخیر!
تلویزیون رو فورا خاموش کردم و دستش رو که داشت میرفت بطری آب رو برداره بی هوا گرفتم که ترسید و ناخودآگاه آب رو طرفم پاشید.
هنگ کرده با سر و صورتی که قطره قطره آب ازش میچکید از جام بلند شدم که طرفم اومد و همون طور که تند تند با
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
یاسمین
213یاشار و ایلی به هم برسن یاشار گناه داره ایدین عاشق یکی از دوستایه ایلی بشع خواهش
۱ سال پیشماهایا
210قشنگ معلوم بود لباسو میخواد ک بوی تن آیلی یا لباسی که تن آیلی باشه رو داشته باشه بچم🥺😁 همشم بهونش بود اون جفتک انداختنا
۱ سال پیشباران
25چه مثلث عشقی باحالی
۱ سال پیشسمیرا
170عااالییی بود آیدین وآیلی خیلی باحالن
۱ سال پیشآنیسا
231خیلی قشنگ بود ، لطفا آیلی و آیدین بهم برسن🥺😂♥️
۱ سال پیش
نسرین
00واقعا رمان قشنگه