ماه و پناه به قلم نازنین مرادخانلو
پارت ششم
زمان ارسال : ۴۹۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
سلول به سلول بدنم میلرزه و عضلهی زبونم رو قادر به تکون دادن نیستم. نگاهم رو به مردی میدوزم که به ستونِ وسط خونه تکیه داده و با کفشهای چرم و مشکی رنگ و گرون قیمتش، روی بالشتِ مخصوص نواب ایستاده. چشمهای مرموز و سردش رو به مردمکهای لرزونم سوق میده و سیگار رو به گوشه لبش میسپاره:
- نواب کجاست؟
صدای خشدار و بیروحش، رعشهای به جونم میندازه که زبونم بیاختیا
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
فدای شما
۱ سال پیشثنا بانو
۳۰ ساله 00من این مردمرموزو زنده میخوام🤣🤣وجدانن روزهای پارت گذاری رو بیشترش کن🥲🥲
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
مال خودت😂😂به مدیر اپ اطلاع دادم گلم، انشاالله پنجشبههام پارت داریم
۱ سال پیشآرامش
00طبیعیه که از مرد مرموز و سرد خوشم اومده؟😂😂😂😂🤦🏻 ♀️🤦🏻 ♀️خیلی خوب بود مرسی نازنین جون❤️🤩😍😘نازنین جون فقط یه سوال چند روزه درخواست دادم اینستات😥😢🥺قبول نکردی نمیشه ماهم دنبالت کنیم؟😢🥺
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
زیاد عجله نکن درموردش :)))))ببخشید خووووووووووشگلم شرمنده الان میرم اینستا. کاش دایرکت میدادی
۱ سال پیشآرامش
00چشم هر چی نازنین جون بگه❤️❤️😂مرسی عزیزم تا ابد باهاتم.حمایتت میکنم❤️😍🌹🥰🤩😂چقدر گوگولی تو 🥰🌹😍مرسی که درخواستمو قبول کردی🤩❤️🌹
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
درخواستای شما روی چشمامه
۱ سال پیشاسرا
00ماهرخ بیچاره هروقت مصرف کردیجورضدحال خورد
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
:)))))))
۱ سال پیشسما
۲۰ ساله 00وووییی نه نه قربونت خباثتت😻🤣🤣🤣🤣
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
فداااتم
۱ سال پیش
آسوده
00خوشم اومد ازش باحاله رمانه