ماه و پناه به قلم نازنین مرادخانلو
پارت چهارم
زمان ارسال : ۴۹۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه
- میخوای بری چی بگی؟ بری بگی نواب تو این خونهست؟ فکر کردی دنبال منن؟
پوزخند تمسخرآمیزی میزنه:
-بدبخت این خونه لو بره اولین نفری که آوره میشه خودتی!!
چشمهام گرد میشه و بازوم رو از بین انگشتهاش بیرون میکشم. میخواد من رو بترسونه؟ بلوزش رو چنگ میزنم و نگران مینالم:
- چی میگی تو؟
ملتمس مردمک توی کاسهی میچرخونم:
-تو رو خدا و
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Shr
00خوبہہ
۱۰ ماه پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
عزیزدلم♥️♥️😍
۹ ماه پیشنرگس
10خوبه عزیزم ولی کاش پارت ها کمی بیشتر بود
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
چشم. روی چشمم عزیزم
۱ سال پیش.....
30واقعا داستانتون عالیه نمیشه روز های پارت گذاری بیشتر باشن؟؟
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
قربونت برم من. والا دو تا ژانر متفاوت دارم مینویسم. میترسم نرسم سر موعد پارت بذارم شرمنده نگاهتون بشم
۱ سال پیشاسرا
21خوب بودماهرخ چراوقتی اول راه بودبرنگشت پیش خانواده اش
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
قربونت برم گلم. شاید یه دلیلی داره! باید بخونیم ببینیم چی میشه
۱ سال پیشآرامش
10بیچاره ماهرخ😢😢درسته مقصره اما سرزنش تو اینجور وقتها فایده ای نداره😢🤦🏻 ♀️چرا معتاد شدی آخه 😢🤦🏻 ♀️😢😥😭مرسی نازنین جون🥰🥰😘😍پارت قشنگی بود
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
خیلی گناه داره ماهرخ :(((
۱ سال پیش
خیلی خوبه
00پگاه رییسی