پارت صد و پنجاه و سوم

زمان ارسال : ۴۴۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

روی صندلی فلزی و نم زده نشستم و به باغ خشکیده اما خیره کننده‌ی زیر پایمان زل زدم. شهر از آن بالا همچون الماسی در شب چشمک می‌زد و با آن که هوا سرد بود، می‌توانستم گرمایی که در راه است را حس کنم. پاکت خالی قهوه را میان دستانم مچاله کردم و خطاب به ترور ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید