زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت هشتاد و نهم
زمان ارسال : ۴۷۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
دراز کشیدم سر جام و بهش اشاره کردم بره.
تعظیمی کوتاه کرد و رفت:
- شب خوش قربان!
خیره به تاچ موبایل زمزمه کردم:
- باید باهات تماس بگیرم؟ یا نه؟
نوتیفی رو موبایل افتاد.
سریع بازش کردم. آرمانه:
- رسیدیم سام.
لبخند ملیحی رو لبام سبز شد. بلاخره... .
موبایل و انداختم اونور و ساعدمو بالش زیر سرم کردم.
رخشا اصرار داره به عنوان نامزدم بیاد تو پایگاه.
باید چیک
لبنیات
00سلام کسی میدونه اسم جلد دوم رمان تیمارم کن چیه؟