پارت سیزده

زمان ارسال : ۴۸۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 12 دقیقه

پیمان دستگیره‌ی در را محکم در دستانش گرفت، لحظه‌ای چشمانش را بست و در را به سرعت باز کرد.. آن‌قدر سریع که انگار می‌ترسید پشیمان شود.

پدر گلشن خون در چشمانش می‌جوشید، به تندی پیمان را به کناری زد و گفت:

- برو کنار مرتیکه!

اما پشت ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.