در رویای دژاوو به قلم آزاده دریکوندی
پارت ده
زمان ارسال : ۴۹۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
فرهاد نمیخواست مادرش حقیقت ماجرا را بفهمد توی دلش آرزو کرد این چهرهی آشنا هیچگاه برای مادرش شناخته نشود! هرچند که در آن صورت هم خیلی برایش مهم نبود. برای صرف صبحانه به سالن غذا خوری رفت. پدرش بی آنکه لب به چیزی بزند در راس میز نشسته بود. مادرش نیز ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
NARGES-S
10چه مادر بیشعور داره فرهاد