پارت چهارده

زمان ارسال : ۱۳۰۸ روز پیش

صدای تیک‌تاک ساعت دیوارکوب در فضای کوچک اتاق پیچیده بود. نسیم پشت میز تحریر نشسته و ذهنش درگیر مسئله‌ی ریاضی بود. صدای پیامک گوشی بلند شد. با دیدن شماره‌ی محسن، لبخند روی لبش نشست.
- سلام، اگه به خاطر پیامک اون شب ناراحتی ببخشید.
نسیم لب گزید و فورأ جواب داد:
- نه، تو
1393
277,458 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • *دلارام *

    10

    برادر نسیم ک پس هیچکدوم از نقش اصلی ها رو نمیگیزگره مونده برادر عسل شاید هم کسایی اضافه بشن

    ۴ سال پیش
  • عسل

    ۱۵ ساله 00

    داداش عسلم نامزده داره دلارام خانوم😹😹😹😹😹

    ۴ سال پیش
  • ارو

    20

    من اگه بودم تا جواب اینارو نمیگرفتم ول نمی کردم

    ۴ سال پیش
  • عسل

    ۱۵ ساله 180

    عجب داداش خفنی داره این عسل 😹خوبش کرد دختره ساده خنگو

    ۴ سال پیش
  • حاتم

    50

    عسل جان تو که چیزی نمخوری وای بحالت بفهمم خوردی خخخخ

    ۴ سال پیش
  • Zarnaz

    ۱۷ ساله 10

    ایول عالیییی 💜😍😘هوووو بالاخره دادشش فهمید حالا مجبورهمه چیزو به داداش بگه هوووو دختر خلافکاردوست عسل دستش رو میشه هوووو البته فکرکنم😊

    ۴ سال پیش
  • آر زو

    120

    این رمان داستان دختر شرو شیطون با بینی عروسکی و سربالای خدادادی نیست،به واقعیتهای زندگیه اطرافمون شبیهه و به همین خاطر به دل میشینه

    ۴ سال پیش
  • ..

    60

    خدا رو شکر زود فهمیدن عسل قرص میخوره وگرنه دیوونه میشد

    ۴ سال پیش
  • Sahar

    ۱۵ ساله 70

    بی صبرانه منتظر ادامشم

    ۴ سال پیش
  • تی تی

    100

    دریکک کلاممم عالللللییییییههههه

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید