طالع دریا به قلم مرجان فریدی
پارت شانزده
زمان ارسال : ۱۲۵۶ روز پیش
نفس عمیقی کشیدم و از اشپزخونه خارج شدم که صدای زنگ در باعث شد چشمام گرد شه
کنجکاو و خوشحال بودم...نکنه پیدام کردن!
میلاد به سمت در رفت و در رو باز کرد که نیاز تو خونه شلیک شد و با چشمای گرد شده گفتم:
-نیاز!
نیاز با عصبانیت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ارام
261میگما مگه بهار عاشق شوهرش نبود؟ اصلا مگه ایران نبود؟ حالا تو هتل پیش فریاد چیکار میکرد؟ با اینکه رفتار نیاز بد بود ولی ب نظرم فریاد حق نداشت بره هتل و مست کنه و ... بعدشم فریاد واقعا عاشق نیازه 😍