در رویای دژاوو به قلم آزاده دریکوندی
پارت هفتم
زمان ارسال : ۴۹۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 12 دقیقه
*****
آفتابِ دم ظهر چشمش را میزد. دستش را به روی پیشانیاش گرفت و سرش را پایین انداخت. همیشه میخواست بداند اگر این ایستگاه قدیمی اتوبوس نبود؛ غصههایش را کجا مینشست و تماشا میکرد؟! بیخیال آزار های خورشید شد و دستش را زیر چانهاش زد، با خود ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
NARGES-S
00خیلی قشنگه